خضعبلات یک پشمک

-از طایفه‌ی‌ نوریم؛ ما تیره‌ نمی‌مانیم آواز غم‌ دل‌ را با قهقهه‌ می‌خوانیم!'✨ ️

خضعبلات یک پشمک

-از طایفه‌ی‌ نوریم؛ ما تیره‌ نمی‌مانیم آواز غم‌ دل‌ را با قهقهه‌ می‌خوانیم!'✨ ️

تودی تودی

از قشنگ ترین کارای جهان اینه که دوستت واست نامه پست کنه

یکی از کارای مورد علاقمههههه خیلی دوست دارم اینکارو با دوستام امتحان کنممم ولی اینبار یکی واسم نامه فرستاد و از شدت ذوق:  زار زاااار رمثتثححث کار بشدت قشنگیهههه اگه آدرس بعضی دوستامو داشتم واسشون یه عالمه چیزمیز می‌فرستادم

امروز از شیش به زور پاشدم ۲ ساعت تمام داشتم تمرین میکردم چون بقیه روزای هفته اصن وقت نداشتم. ۱۱ رفتم و خوب بود عالی بود آفرین راضی بودم

کنسرت شهریورماهه و امیدوارم توی اون تاریخ شیراز نباشم

دوباره فردا از ساعت ۴ تا ۷ نیستم

وای اونی که پشت میز نشسته بود بنظرم خوشگل  بود ولی اهمیتی نمیداد توجهی نمیکردددد یکم نیگام کن ببین چی میگم خببب پسر

کلیم کار دارممم ولی اول از همه گوشنمه گوشنههه

امروزم تازه تولد یکی از دوستامه خیلی دوست دارم تا ۴ ساعت آینده برم خونشون و بهش کمک کنما ولی بستگی داره ببینم کی میرسممم 

جدیدا (این چند ماه اخیر) بخاطر اتفاقاتی که واسم افتاده بود یکم خیلی به سمت درون‌گرا شدن رفته بودم ولی الان دارم سعی میکنم چیزایی که هیچوقت نمیگفتمو بیان کنم تا دوباره رو دور بیوفتم نصتشحتث

راستی چرا تور سه روزه باید ۱۰ تومن باشه ؟ و اون وقت انتظار دارن بچه ها خودشون تنهایی پاشن بیان؟ کاش حداقل یکم به صرفه تر بود میشد با والدی چیزی رفت.

۳۰ ژژوول

در راه برگشت به خونه ی گل گلی هستیمم

وای دیشب واقعا وضع ناجوری داشتم. اورثینک فقط اورثینک سر چیزایی که قرار نیست اتفاق بیوفته ...

مرسی از سه تا دوست مهربونی که سعی کردن آرومم کنن واقعا ممنونم ازتون جدی میگم  ♡

چون متن دیشب رو پاک کردم به احتمال زیاد نمیدونین موضوع چی بوده... یه فردی (که نه دوستمه نه خانواده و بلابلا) خیلی سعی داشت کارای منو کنترل کنه

البته خالی کردن خودمم باعث شد یه سری چیزا مث قضیه گرجستان و اینا لو بره ولی سوپرایز بود خبببب :))) 

خیلی کار دارممم عای خدا. همه چیز حدودا ۴ هفته هست که خیلی عوض شده بهتر شده و پریا همونیه که هست. راستی با همزاد عزیزم توی یه کلاس بودم ولی کلاسشو عوض کرد (هرچند خیلی پشیمون شد ولی قطعا دلش واسه من تنگ میشه *الکی مثلا)

خب دیگهههه بوجی بوجیی خدافس

زندگی لبخند میزنه

خستمهههه خستهههه امروز کلا ۴ ساعت خوابیدم :)))

چون طبق معمول همه چیزو گذاشته بودم دیقه ۹۰ ...

خیلی رنگ موهام مشخصه؟ از عطاری از این چیزایی که واسه تقویت مو و این لوس بازیا هست گرفتیم امتحان کنیم و توش رنگ مث اینکه داشته و خلاصه که احساس میکنم خیلی رنگ گرفت

آخه خیلیا بهم گفتن وای خداا

فلسفه باستان رو دوباره شروع کردیم و امیدوارم این بار بدون هیچ فراموشی بتونم بخونمش (بخاطر اسماشون میگم)

 وای الان یادم اومد ساعت ۶ یه مصاحبه ی مزخرف دارم بشدت مزخرف واقعا میگم مزخرف خیلی مزخرف.

 پنچشنبه یکی از دوستان عزیز مهمونی داره و من واقعا نمیدونم چی بپوشم حتی نمیدونم کیا هستن چجوری هستش بعد از اون ورم جمعه جایی باید بریم که البته اون با خانواده هست ولی خب بازم دوستامو میبینم... 

دیگه میخوام بخوابمممم خدانگهدااار

شیشم ؟ آره

اولین باره تا این وقت شب تنهایی با کسی بیرون درحال خرید  بودم ... تنها چیزایی هم که خریدیم دوتا ساندویچ بندری و نوشابه و البته یه کرم شب واسه پریا جون بود :)))

نمیدونم چرا ولی یه ناراحتیه خفیفی دارم احساس میکنم. حدس میزنم که برای چی باشه ولی واقعا فاقد اهمیته و خوابم میاد. فکر کنم از رفتارم مشخص بودش بقیه هم متوجه شدن. میخوام یه قسمت دیگه از سریال موردعلاقم رو ببینم بعدش هم لالا کنیم چون برنامه های باحالی در پیش داریم بهله بهله

" زندگی لبخند میزنه!"

راستش خیلی خستمه. امروز هیچ کلاسی نداشتم خداروشکررر و امیدوارم فرداعم کلاسی نداشته باشم. فعلا خدافسیی خدافس

پنج مرداد ؟

I say to you that I'm here all the time for who that I call her.....

از حق نگذریم گهگاهی دلم برای خودمون تنگ میشه ولی برای اون نه. واسه یکی از خوشگلترین ادمایی که توی زندگیم دیدم و حدود خیلی خیلی خیلی وقت پیش غیبش زد.

دوست خیلی خوب و باارزشی بود واسم و اتفاقات مزخرف باعث شد دیگه چیزی مثل قبل نباشه. اما خب هرجفتمون تبدیل به آدمایی شدیم که نمیتونستن باهم بسازن و دوستیشون تبدیل شده بود به یه دوستیه سمی و چه بهتر که مثل همیشه به نظر هم احترام گذاشتن و هرجفتشون رفتن. امیدوارم هرجایی که هست شاد باشه و لبخند بزنه.

خب خب بعد از افسوس و آه و نالههه بگم که خیلی خوشحال و خورسنددد شدم که بهم پیام دادین :))) البته یه نفر هم درباره ی بخش نظرات گفته بود که اون رو هم باز کردم*

اخه میدونین گفتم من که چیزای اونقد جالبی نمیگم و مخاطب خاصی هم ندارم ولی چشمم باشه

دارم دوباره شروع میکنم به دیدن فرندز. واقعا وایب خیلی خوبی دارهه و توی تایم کوتاه تابستون راحت تر میشه دیدش.

 ازکتابخونه ماه پیش کتاب قرض گرفتم (گایتون) و بعد از دوبار تمدید کردن هنوز نتونستم کامل بخونمش ولی دیگه باید کم کم پسش بدم.

اها راستی گفتم که وایتکس و شوینده فرش خوردم ؟ (من درحالی که همه جا اینو هزار بار گفتمم) ارههه تقصیر خودم بودش که نریختمش بیرون و شب خوردمش. نمیدونم چرا اصن توی همون لیوان مخصوص شوینده فرشه درست نکرده بودیم... . بزارین بهتون بگم که اگه به احتمال منفیه هزار درصد این اتفاق واستون افتاد بدون که اول از همه تنگی نفس ممکنه بگیرین و بعدش احساس سوزش توی گلو و از این چیزا. کاری هم که میتونین بکنین خوردن اب و شیر زیاده. دکتر پریا هستم متخصص انواع محلول های شوینده و راهکارهای درمان آن

خب دیگه فعلا بدروود (شرمنده وقت نمیکنم که هرروز یه چیزی بنویسم ولی سعی ام رو میکنم ==> به دلیل تنبلی مفرط!)

شلام شَد تا شلام

دورووود

از چی بگم :))))

امسال وایب اکلیلی پشمالویی دارههه امسال واقعا خوبه قشنگه بانمکه بامزست

دیروز یکی بهم گفت تو نسبت به پارسال خیلی عوض شدی، یادگرفتی بزرگ تر بشی. بیشتر منظورش روی این بود که یادگرفتی سریع درباره ی بعضیا نظر ندی و یکم صبر کنی

دارم سعی میکنم کمتر غر بزنم، خوشحال تر باشمم و یکم زمان برای خودم داشته باشم

اسم پوپو و پشمک با تمام احترام و دوست داشتنم به پایان میرسه. سلام میکنیم به اسم جدیددد

یه دیالوگ بود توی سریال " در انتهای شب " ماهی گفت: من به چیزای الکی زود دل میبندم...

میدونم رشته ی کلام از دستم دررفته. خیلی پرش فکری دارم و تیکه تیکه متنا رو مینویسم. امیدوارم تمرکزم برگرده و بعدش از حرفای جدید بگم واستون فعلااا


عیواییی

خیلی وقته ننوشتم نه ؟ نمیدونممم

( زندگی داره لبخند میزنهههه )

درباره ی گوشم گفتم ؟ یه سوراخ دوم توی گوشم زدم و هنوز درد میکنه مث اینکه تا دو هفته دردش طبیعیه... و من هنوزم نمیتونم روی گوشم یه وری بخوابم عاااه

این روزا خیلی قشنگ و عالی داره میگذره آفرین پریا جون بهت افتیخااار میکنم

گواهی مقاله بین المللی اومد و خیلی خوشحالم اما ناراحتممم چون سخنرانیو نتونستم یعنی کلا سخنرانی کنسل شد

این هفته شنبه جایی بودم که هیچکودوم از ادمای اونجا از دوستای نزدیکم نبودن ولی خیلی باهاشون خوش گذشت و اصن وای :)))) هرچند اکثرا بچه های ریاضی بودن و من کمتر میشناختمشون ولی بشدت ادمای گوگولی و پایه ای بودن

این چند وقت خوابم خیلی بهم ریخته. چون من بقیه روزا ساعت 3 4 شب میخوابیدم از اون ور 11 پامیشدم حالا الان اینقد خوابم بهم ریخته ساعت 3 خوابم میبره و  6 باید پاشم...

خب دیگه فعلا همینا رو بدونین دیگه و متچکرم از دوستیه مهربونم که اینقد هرروز پر انرژی توی وبلاگش حرف میزنه (خودشون میدونن) مرسی ازت تو خیلی باحالی دختر جوون بوس

امروز چندمه ؟

ناخونامو کوتاه کردم :)))) خیلی کوتاه کردماا خیلیی ولی بازم بهم گفتن باید کوتاه ترش کنم بخدا من با ناخونای بلندمم میتونماا حالا هی اصرار کنین

وای این هفته واقعا خیلی خوش داره میگذره تمام تفریحاتمو قشنگ دارم انجام میدم از بیرون رفتن و خرید کردن گرفته تا آب و تاب و بلابلا

چقد گوشنمه ...

دلم میخواد یه مشت گوشواره جدید بگیرم همشون دیگه خیلی قدیمی دارن میشن. گوشواره پاستیلی رنگارنگ میخواممم خیلی خوشگلن

یه سری چیزمیز میخوام از دیجی کالا بگیرم اما چون هنوز مطمئن نیستم و عجله ندارم به احتمال زیاد میزارم واسه یکی دوماه دیگه اون موقع سفارش میدم

فهلا بدرود

امروووز بیستمه

از امروز بگم ؟ هیچی یه ساعت دوربین جلوم بود و صرفا مثل چی میخندیدیم. روز طولانی بود یعنی هست

برام آبمیوه با طعم انبه (بدک نبووود) با چایی شیرین آوردن :))) خیلی خوشمزه بودش

نمیدونم چند روزه دیگه پیش بستی نیستم یعنی دیگه بستی ای نیست که من باشم. ببین وقتی من با کسی بستی نیستم اونقد تفاوتی ندارماا نه اصلا قرار نیست کلا عوض شم ولی خب یه سری حرفا و رفتارا که مخصوص بعضیان دیگه دیده نمیشن و دارم تلاش میکنم تا همونطوری که با بقیه اوکی و عادیم با اون بعضیا هم همینجوری شم . اولین باره اینقد محکم دلم میخواد خودمو از این چرخه ی بستی باش بستی نباش بکشم بیرون و دلایل خوبیم گفته بودم واسش (شاید اگه دلش تنگ میشد واسم بهم یه چیزی میگفت ؟ نمیدونم واقعا ولش کن)

بگذریممم از اینکه سینماها فیلم کمدی نمیزارن ناراحتم خیلی ناراحتم یعنی چی اخههه چون محرمه فیلم طنز نداریم ؟ خیلی مسخره ایننن تازه توی فیلیمو هم سریالای طنزی که میومدن نمیان

ناخونامو کوتاه نکردمم (تاداا). گفتم فردا میرم و امیدوارم انگشت درد نگیرم و بهم چیزی نگه که ناخونامو کوتاه کنم.

راستی نزدیک 40 دیقه هم با خودم حرف زدم و فیلم گرفتممم حیحیییی

امروز بیستمه پس امیدوارم روز بیستی بوده داشته باشین ؟ داشته بوده باشین ؟ نمیدونممم حخنبخحنثص (بی نمککک)


نظریه ی مزخرف

از فراق شمس دین افتاده‌ام در تنگنا

او مسیح روزگار و درد چشمم بی‌دوا

امروز یکی داشت درباره ی اینکه عشقی که بین مولانا و شمس بوده نشون دهنده ی همجنس گرا بودنشون و این مزخرفات بود حرف میزد و هرهر میخندید و راستش هیچ انتقادی درباره این نظریه ی بشدت مسخره ندارم. نمیدونم از کی چی شد که اکثرا سمت این رفتن که، عه گفتی دوسم داری ؟ پس همجنس گرایی! مولانا فک کنم نزدیک  19 20 سالگیش ازدواج کرده بود و حتی شمس هم ازدواج کرده بود و حتی بچه هم داشته این یک. دو اینکه همه ی روابط ادما تعریف کردن اتفاقات روزمره و یه سلام علیک و اینکه اکسم فلان کرد و اون خیانت کرد و بلابلا نیستش خب؟ تا وقتی که ظرفیت چیزی رو نداشته باشیم چیزی هم نمیبینیم و قاعدتا هرچیزی که دیده نمیشه دلیل بر وجود نداشتنش نیست. خواهش میکنم همونطور که توی توییتر، یوتیوب، اینستا یا هرجای دیگه ای که ادمای روشن فکر دارن بیشتر میشن، از اینکه این حرفا و تفکرات پوسیده و غلط هستن هم حرف بزنن و صحبت کنن تا شاید جواب بده.

جدی میگم توی یه کتابی که میخوندم نوشته بودش که دوران سقراط و ارسطو مردم واقعا یه زمانی برای فکر کردن به هرخلقت و پدیده ی طبیعی که وجود داشت میگذروندن و الان کی هست که بیاد نیم ساعت بشینه درباره ی درخت، اسمون، خلقت خودش یا کلی چیز دیگه فکر کنه؟(من خودمم نمیتونم)  قطعا خیلی تعدادشون کمه و این یعنی عملا هیچ اندیشه ی عمیقی توی مغزمون نداریم و صرفا اسکرول کردن رو یاد گرفتیم. کار خیلی سختیه ولی وقتی این چیزا درک بشه ارزش بعضی حرفا یا رابطه ها مشخص میشه!

حتی یادمه یکی از دبیرامون اون اوایل سال بهمون میگفتش که دختره اومده پیشم داشته گریه میکرده که چون دوستشو میخواسته بغل کنه میترسیده از اینکه فکر کنن همجنس گراعه. هرکسی با هرمشکلی یا هرچیز دیگه ای گرایش های خاص خودش رو داره و منم جزو اون دسته ای هستم که گرایشی به همجنسگرا بودن ندارم اما دلم نمیخواد اگر کسی واقعا یه همچین گرایشی داره (بازم میگم به هر علتی یا هر مشکلی یا هرچیزی اصن) توی جامعه اذیت بشه ولی لطفا جلوی این طرز فکر رو برای هر حرکت یا حرف ساده ای که حتی خودتون هم تجربه اش رو تاحالا نداشتین بگیرین! نمیتونیم برای هر چیزی که دیدیم نظرمون رو بیان کنیم و بر پایه ی کلیشه های مسخره ای که دیدیم و شنیدیم نظر بدیم! مرسی