وای بچه ها امروز تمام یک ساعتی که من پیش مهی نشسته بودم دختر روبه رویی زل زده بود بهم. میخواستم بگم چیزی شده مثلا اتفاقی افتاده توی صورتم شنوصنصتص اصن معذب بودممم
تازه دیشبم برام یه لیست بلند از تمامی کسایی که باید ازشون تست شطرنج بگیرم بهم دادن (حیحی دو باز از روی اون لیست نوشتم و دوباره گمش کردم برای همین واسم دوباره فرستادن). بعضیاشون فقط پیام میدن که تست بدم. بخدا قرار نیست من بخورمتون. تازه خودمم به احتمال زیاد توی مسابقه شرکت نمیکنم راستشو بخواین خیلی دوست دارم که واقعنی شرکت کنما اما یادم نیست بلد نیستم اصن دربارش حرف بزنم گریه میکنم
یه درس و نیم دیگه باید بخونم فقط :)))
فردا سارا میاد پیشمممم (هوراا)
راستی یادتونه ۵ ۶ ماه پیش گوشمو دوباره سوراخ کردم (بالاتر از سوراخ اولیه). از اون موقع تاحالا هنوز بدنم به این عادت نکرده و متوجه نشده که سوراخه دیگه عه یه چیز طبیعیههه ولش کن. اینجوریه که اگه دو روز توش گوشواره نباشه بسته میشه. در حالتی که گوشواره دارم هم کلی زخم میشه و هی درد میگیره دردشم واقعا کم نیست اما از اونجایی که بنده عاشق گوشواره و گردنبند و این چیزام خودمو مجبور کرده بودم که به دردش عادت کنم!
دیروز ولی دیدم کل گوشم قرمزه و داره خون میاد. بنابراین طبق گفته ی نازی توش نخ کردیم و حالا گوشواره نخی دارممم