خضعبلات یک پشمک

-از طایفه‌ی‌ نوریم؛ ما تیره‌ نمی‌مانیم آواز غم‌ دل‌ را با قهقهه‌ می‌خوانیم!'✨ ️

خضعبلات یک پشمک

-از طایفه‌ی‌ نوریم؛ ما تیره‌ نمی‌مانیم آواز غم‌ دل‌ را با قهقهه‌ می‌خوانیم!'✨ ️

آمفی / بیمارستان

فکر کنم یکشنبه بود که رفتم آمفی تئاتر. کلاویه های اول و آخر درست کار نمی‌کرد. مارکش هم افتضاح بود. اینقد سفت بودن به سختی میشد زد. داشتم میزدم  که یهویی بچه ها واسه تست اومدن و نشد دیگه. یعنی خودم چون تاحالا واسه آشناها چیزی نزدم رفتم. وگرنه از این به بعد تا در آمفی باز بشه پریا ژون اونجاعه


15:15 الان که برسم میریم بیمارستان. اگه چیز جالب و بامزه ای دیدم بهتون حتما میگم بای بایی

18:22 درباره ی قلب بود و آریتمی و چگونگی ثبت کیو ار اس و اینا که البته بنده چیز خاصی نفهمیدم :))) امسال فکر کنم قلب نداریم و ناراحتم ولی خب واقعا بیمارستان و پیش دکترا بودن تفریح خیلی قشنگیه واسم درسته که الان اصلا به دردم نمیخوره ولی بعضی آدمایی که میان بامزن. حتی بعضی وقتها هم معجزه میبینم. چند هفته پیش تشخیص دادن که یه خانومی سرطان بدخیم داره و اون خانوم میگفت خیلی گریه کرده و کسی رو نداشته و این حرفا اما با ازمایشای جدیدی که گرفتن فهمیدن که مثل اینکه سرطانشون از بین رفته یا اشتباه دیده شده بوده و ... . میدونین با اینجور چیزا ادما بهتر میفهمن که عه این دغدغه ها و به قول خودمون غر غر هایی که از صبح تا شب میزنیم در برابر لذت و خوشحالی که میتونیم توی این دنیا داشته باشیم واقعا ارزشی نداره. ما هم زود یا دیر طبیعی یا غیر طبیعی میمیریم مهم اینه که از این مسیر لذت برده باشیم و به تکامل برسیم.


11:01 ببینین کی دوباره بیمارستانهههه! انواع استخوان ها و شکستگی هاا. همه : دارن به سختی درس میخونن تا نفر اول باشن، بنده:  بیخیال اینا میرم بیمارستان بیشتر یاد میگیرم. فردا پسفردا فکر نمیکنم باشم. کلا شلوغ پلوغم ولی شلوغ پلوغیه دوست داشتنییه