طبق معمول گوشنمه و کار دارم. یه کوکی برداشتم خوردم حالاعم اینجا دارم مینویسم.
امروز از ساعت ۱۲ اینا تا همین الان باغ کتاب بودم :))) حدود یک و نیم فقط خرج لوازم التحریر کردم. خوشحالم چیزای بانمکی گرفتم. کلا لوازم تحریر خیلی به آدم حس خوبی میده. مامان میگه میخواد سمبوسه درست کنه. نمیدونم چرا ولی من برخلاف بقیه سمبوسه اونقدر دوست ندارم ولی خب بد مزه هم نیست.
فردا دوتا کلاس دارم. الان هم سه تا کار مهم دارم. خستمه حقیقتا خیلی راه رفتم ولی خب. باید لاکامو پاک کنم دیگه خیلی بد شده. همه میگن خیلی خوشگله اما من دوسش نداشتم اونقد.
کوکی مزه ی کشمش میده فقط فهمیدم اصلا توش شکلات نداشته ایش
& حقیقتا ناراحتم و خیلی خیلی شرمندم و نمیتونم با دینا حرف بزنممم. بخدا قرار بود این هفته ببینمش اما بخاطر وقت ارایشگاه من نشد... بعد گقتم اشکال نداره آخر هفته میبینمش ولی باز دوباره باید بریم مسافرت و تا شنبه نیستم! واقعنی نمیدونم چیجوری باید ببخشید کنم ولی حصجثتثجش