خضعبلات یک پشمک

-از طایفه‌ی‌ نوریم؛ ما تیره‌ نمی‌مانیم آواز غم‌ دل‌ را با قهقهه‌ می‌خوانیم!'✨ ️

خضعبلات یک پشمک

-از طایفه‌ی‌ نوریم؛ ما تیره‌ نمی‌مانیم آواز غم‌ دل‌ را با قهقهه‌ می‌خوانیم!'✨ ️

وای

وای نمیدونم واقعا چی بنویسممم . حوصله انجام هیچ کاری جز فیلم و سریال دیدن رو ندارم.

اون شب تا 9 صبح بیدار بودم داشتم در انتهای شب رو میدیدم. محتوا و روند داستان خوب بود ولی همچین از اخرش خوشم نیومد.

اتفاقای قشنگی این چند وقت داره میوفته خوشحالم :)))

ساعت 8 بود که رسیدم تهران. رفتم حموم بعدشم خوابیدم و وقتی بیدار شدم ناهار خوردم. میخوام بشینم دو قسمت زخم کاری که ندیدم رو ببینم.

از بعضی کارا زیادی عقب افتادم اما فردا شنبه است! وقت میکنم به همش برسم.

چهار تا دستبند خوشگل گرفتممم از اینا که واسه بچه های مهدکودکیه ولی خب انتخابای بنده کلاچیز میزای  دختربچه ها ی زیر 5 ساله

داشتم دوساعت یه متن طولانی درباره اینکه اگه خیلی از ادما میتونستن جلوی بقیه خود واقعیشون باشن و چینج نشدن حرف میزدم اخرش دیدم زیادی چرتوپرت گفتم پاکش کردم. محتوایکلیشو بدونین دیگه

باید برم یکم کارای امروزمو انجام بدم. شاید دوباره هری پاتر دیدم فعلااا