خضعبلات یک پشمک

-از طایفه‌ی‌ نوریم؛ ما تیره‌ نمی‌مانیم آواز غم‌ دل‌ را با قهقهه‌ می‌خوانیم!'✨ ️

خضعبلات یک پشمک

-از طایفه‌ی‌ نوریم؛ ما تیره‌ نمی‌مانیم آواز غم‌ دل‌ را با قهقهه‌ می‌خوانیم!'✨ ️

بستی: سرماخوردگی تو تابستون

۶ صبح : واقعا نمیدونم برم یا نه. خیلی فین فین میکنم اینجوری اذیت میشم... اما از طرفی حالم خوبه فقط گوشنمه

۷ عصر : طی یک حرکت انتحاری تصمیم گرفتم که برم. کار خوبی کردم بنظرم. هرچند اولش خیلی پشیمون شده بودم. حالم خوب نبود ولی حالا که میبینم میگم خیلیم خوب شد که رفتم. اونقدر هم فین فین نکردم چون قرص خوردم. فقط یکم بی حال و حوصله بودم

اومدم خونه یه دوساعتی خوابیدم

خداروشکر چهارشنبه دیگه تموم میشه و بعدش فقط استراحت >>>>

در حال حاضر احساس میکنم یه بچه ی کلاس دومیم که دو سه ساعت بعد از مدرسه خوابیده حالا باید مشقاشو بنویسه و بعدشم کارتون میبینه و یه شام خیلی خوشمزه میخوره :)))

بخدا که من هنوزم به امید شام و ناهار درسامو میخونم خیلی انگیزه ی خوبیه ثحتیخث

خلاصه که احساس خوبی دارم.

راستی یسنا خونمون بود. یه ساعت اومد حرف زدیم و رفت. حالا پشمک باید پاشه بره دست و صورتشو بشوره و شروع کنه.

پس فعلا بدروددد