خضعبلات یک پشمک

-از طایفه‌ی‌ نوریم؛ ما تیره‌ نمی‌مانیم آواز غم‌ دل‌ را با قهقهه‌ می‌خوانیم!'✨ ️

خضعبلات یک پشمک

-از طایفه‌ی‌ نوریم؛ ما تیره‌ نمی‌مانیم آواز غم‌ دل‌ را با قهقهه‌ می‌خوانیم!'✨ ️

حتما باید عنوان داشته باشه؟

جمعه... ۲۶ مرداد.

ساعت شیش صبح پاشدم (چون شنبه باید ۴ تا امتحان میدادم *فقط من * اونلی من *جاست من)   نشستم واسشون خوندمممم 

بعد یه ساعت و نیم خوابیدم. ناهار خوردم و دوباره یکم خوندم تا وقتی ساعت ۲ اینا شد باید میرفتم پیش بعضی از دوستان عزیز تا ساعت ۵ اینا که شیش تقریبا رسیدم خونه

تولد طاها بود. واسه سوپرایزش توی راه کیک خریدیم براش آوردیم خونه تولدشو گرفتیم. واسه کادو بهش تبلت و اسباب بازی دادیم و شام رفتیم بیرون 

بشدت خستمهههه. اومدم دیدم کلی پیام دارم که باید بهشون جواب بدم. راستی بیای یکی از بچه ها رو دیدم که نوشته بود : She’s the شمس to my مولانا

حالا نمیخواد تک تک بگردین کیه. اصن نمیشناسین (از بچه های کلاسه*) ولی مثاصتدصنصنص لطف دارن ایشون به هرحال خوش باد

فردا باید بخاطر قولی که برای قبولی و چیز اتریش داده بودم به همگروهیم شیرینی بدم :)))))

آها راستی فردا تولد خاله زینبهه... ساعت سه اینا مامانم دعوتشون کرده خونمون ولی نمیدونن میخوایم تولد بگیریم. با خاله عذرا هماهنگ کردیم. امیدوارم خیلی خوشحال شن.

هفته ی دیگه اولین جمعه ای هست که فعلا جایی قرار نیست برم.

این چند وقت : زندگی لبخند میزنه، خوشحالم و همه چیز خیلی خوبه

و راستی... دینا بزرگترین و پر انرژی ترین آدمی که بهت کلی حال خوب و مثبت میده کاری میکنه قشنگ زندگی کنیی واهای