Oh I have to say goodbye remember me...
و دوباره از اون خوش گذرونی های شبونه. چرا ؟ چون درس داریم. و از همین دلگیرم...
بعضی وقتا حوصله ی بیرون رفتن رو هم ندارم دلم میخواد برخلاف شخصیت همیشگیم بشینم یه گوشه بنویسم و گوش بدم و با خودم خلوت کنم حرف بزنم درباره ی چیزایی که مهمن ولی خب گاهی هم مجبوری بخاطر ادمای جدید، دوستات، خانواده یا فامیلا کوتاه بیای و بخاطرشون از فضای دنج خودت فاصله بگیری
امشبم فکر کنم از همون شباست. با اینکه دوستم پیشنهادشو داده بودو منم قبول کرده بودم اما الان دپرس تر از اونیم که بخوام برم بیرون. شاید وقتی فیلمه رو دیدم و حتی یه لبخند کوچیک زدم حالم بهتر شد. کلا غر زیاد میزنما حالا دودیقه دیگه میبینیم نیشم تا بناگوش بازه :))))
خبرهای خوب میشنوم، زندگی لبخند میزنه و اتفاقای خیلی خوبی داره میوفته... دقیقا همون اتفاقایی که من میخوام میوفته حتی بهترش
راستش میخواستم بریم راهبه ی 2 رو ببینیم (چون من یکش رو دیده بودم و واقعا خوب بود) اما راستش بخاطر اشتباه من دیر بلیط گیرمون اومد و مجبور شدیم تمساح خونی ببینیم. امیدوارم خوب باشه
خب فعلا خداحافظ دوست جونیاا