چقددد گوشنمههه
از ساعت شیش پاشدم ولی همچنان توی تختم دراز کشیدم و فکر میکنم. به همه چی فک میکنممم. اینکه چرا دوماه پیش طرف توی شهربازی سرم داد زد، اینکه چرا وقتی یه قدمی واسه دوستی برداشتم با اینکه خیلیم صبر کردم اون قدمی برنداشت، به اینکه کاشکی الان چیپس و ماست موسیر داشتم و اینکه شاید شب بتونم با دوستام برم سینما و به اینکه باید پاشم روزمو شروع کنم ولی حوصله ی صبحونه درست کردن ندارم.
چند وقته دنبال دلیل چیزی میگردم ولی میترسم دلیلشو پیدا کنم. راستش میدونم که اون کاری که در نهایت باید انجام بشه درسته اما میترسم بهش فکر کنم و ببینم دلیلی برای انجام اون کار ندارم و صرفا یه هدف قشنگه اما مطمئنم که کار درستیه.
نمیدونم واقعا. اگر دلیلشو پیدا نکنم مثل همیشه خیلی خوب ادامه میدم. اما اگر بگردم دنبال دلیلش و علت خوبی واسش پیدا کنم بهتر زندگی میکنم و برعکس. یعنی اگه بگردم و بگردم ولی دلیلی واسه انجامش پیدا نکنم از همیشه کمتر میل به زندگی دارممم
شاید یوتیوب کمک کنه نه؟
نباید تنبلی کنم. باید پاشم برم دست و صورتمو بشورممم بعدشم کارایی که میخوام انجام بدم. راستی کنسرت شهریور من نیستم. میدونم میتونیم بشینم راجبش گریه کنیم ولی تمرینی هم نکردم پس بنابراین حقمه.
واسه اون ماجرا بلیت گرجستان میخواستیم که هنوزم درست تاریخش مشخص نیست اما فک کنم ۲۳ام افتاده بود. میدونی اگه حتی قیمتش نصف هم میشد قطعا منو تنهایی نمیفرستادن البته که علاقه ای هم به حرف زدن دربارش ندارم.