توی پارتی وسط خوندن یاسینی دلم تنگ میشه من یهویی ولی اما دیگه شده اینجوری لالالا
تولدش خیلی خوب بود واقعا خیلی خوب خوردم و حتی میترسم رودل کنم اینقد خوراکی خوردممم. استایل >>>>>>
خستم بود فقط خیلی خستم بود همین چن دیقه پیش اومدم خونه میخوام بخوابم واقعا جون ندارم دیگه
اولین جایی بود که باهم بالشت بازی میکردیممممم واییی بچگیامم
چون جز خودش و خواهرش بقیه رو خوب نمیشناختم یکم سلیقه ها خیلی فرق میکرد. خب معمولا پارتی یا مهمونی های ما یا حالا جاهای دیگه ای که رفتم خیلی تفاوت داشت با اینجا. اینجا بیشتر همون تولد خودمونی بود اما خب بگذریم.
از عمان چه خبر ؟ فعلا هیچی قرار بود امشب یه چیزایی بشه ولی هنوز اصن چیزی نپرسیدم
خوابم میاد واقعا دیگه خدافسی خدافس
آرزو های خوشگل کنین متچکرممم ازتون