میخواهم از قلم تنه ی درخت و جوهر گل خودکار بگیرم و تا اوج آسمان خطی صورتی دور دنیا بکشم.
دیوانه و مست و شتاب زده زیر آفتاب ناب و روشنایی دیده
میدانی برای تولد دوبارهاش چه میخواهد؟ یک بوم بزرگ از دنیا که بتوان در آن سیر سفر داشته باشد.
گیج و منگ و خوابآلود دقیقا مثل همان لحظه که آخرین جام را سر میکشید و جان میداد
رو به روی نقاشیاش دراز کشیدم. روی دیوار با زاویه ای بسیار فجیع شب اخر را پشت سر میگذارد. نوش سقراط!
کاش همنشینی با تو و آن نویسنده زبردست شاه داشتم...