خضعبلات یک پشمک

با عشق زندگی کنین؛ فقط همین!

خضعبلات یک پشمک

با عشق زندگی کنین؛ فقط همین!

جام

میخواهم از قلم تنه ی درخت و جوهر گل خودکار بگیرم و تا اوج آسمان خطی صورتی دور دنیا بکشم.

دیوانه و مست و شتاب زده زیر آفتاب ناب و روشنایی دیده 

میدانی برای تولد دوباره‌اش چه می‌خواهد؟ یک بوم بزرگ از دنیا که بتوان در آن سیر سفر داشته باشد.

گیج و منگ و خواب‌آلود دقیقا مثل همان لحظه که آخرین جام را سر می‌کشید و جان میداد

رو به روی نقاشی‌اش دراز کشیدم. روی دیوار با زاویه ای بسیار فجیع شب اخر را پشت سر می‌گذارد. نوش سقراط!

کاش همنشینی با تو و آن نویسنده زبردست شاه داشتم...