بگم که امروز واقعا هم از خودم خوشحال و راضیم هم عصبی و ناراحتم:))) پیوند عاشقانه ی من و ریاضی : راه حلای درست اما محاسبات غلط قلوت جمع و تفریق کلاس اول <<<<
حدس میزنم بخاطر اینکه پارسال خیلی از ماشین حساب استفاده میکردم اینجوری شدم... واقعا نمیفهمم چرا باید سعی کنم درست دربیارم و از حساب کردن نترسم
هنوز نرسیدم خونه. وقتی برسم نمیخوام بخوابم. باید یه سری از کارامو انجام بدم. کمد هم باید مرتب کنم اصلا جا واسه کتابام نمونده.
دیشب اورثینک خیلی خیلی زیادی داشتم. نزدیک یه ساعت و نیم فقط داشتم فکر میکردم، گریه میکردم و دنبال راه حل بودم.
دو سه روزی بود که ریخته بودم توی خودم (من چون برونگراعم کلا نمیتونم بروز ندم) و برای اینکه بهش فکر نکنم هی خودمو مشغول کارهای دیگه میکردم تا یادم بره ولی دیگه دیشب ترکیدممم.
با دوتا آدم جدید دوست شدم. البته از ۳ ۴ سال پیش همدیگه رو میشناختیم دوقلو هستن اما با یکیشون بیشتر کنار میام تا اون یکی.
امروز هم بستی رو دیدم باهاش حرف زدم. میز آخر میشینه. کلاسشون دوتا در داره خیلی بامزست... اگه کسی حواسش نباشه میتونی از در پشتی از کلاس بری بیرون
چهار نفر توی ماشین هستن. دختره رفته جایی نشسته که آفتاب بهش نخوره بعد من بیچاره افتادم اینور که آدم جزغاله میشه. کاشکی حداقل کولر میزد.
فعلا این تا همینجوری تموم شه تا ببینم حرف دیگه ای هست یا نه.