خضعبلات یک پشمک

-از طایفه‌ی‌ نوریم؛ ما تیره‌ نمی‌مانیم آواز غم‌ دل‌ را با قهقهه‌ می‌خوانیم!'✨ ️

خضعبلات یک پشمک

-از طایفه‌ی‌ نوریم؛ ما تیره‌ نمی‌مانیم آواز غم‌ دل‌ را با قهقهه‌ می‌خوانیم!'✨ ️

خوشحالممم. امروز بالاخره امتحانمو دادم و تموم شد. حالا دو هفته تا مهر وقت داریم واسه استراحت. 

بعد از اینکه امتحانو دادم مستقیم با دوستم رفتیم سمت انقلاب. هرچند اولش اتوبوس اشتباه سوار شدیم و با کلی دردسر و پیاده روی رفتیم تا ایستگاه درست برسیم. کتاب گرفتم و قیمتش هم خیلی خوب بود. بعدش از شدت گرما شیرموز گرفتیم :))) خنک نبود اونقدر ولی خوشمزه بود. میشه بقیه بگن که کجاها میرن گشت و گذار توی تابستون با دوستاشون. تازه ما ماشینم نداریم باید فقط با اتوبوس و مترو این ور اون ور بریم. (بنده سوار اسنپ و تاکسی نمیتونم بشم میترسم)

خلاصه بعدش رفتیم سمت ستارخان که بریم پارک و ناهار بگیریم. از پهار‌پنج ماه پیش میخواستم بیرون زرشک پلو با مرغ بخورم نه فست فودی. کلا غذا بخورم دیگه فست فود غذا حساب نمیشه عه. فقط سیب زمینی و مینی پیتزاهای خاص خوشمزن. دیگه بقیشونو نمیتونم بخورم. احساس میکنم کل بدنمو چربی میگیره اصن نمیتونم...

۴ اینا رسیدم و تا الان خوابیدم! همچنان هم اون آقا تعمیرکاره خونمونه منتظرم پکیج رو درست کنه. خوبه زمستون نیست. زمستون پارسال خیلی دردسر داشتیم باهاش و آب اصن گرم نمیشد و این حرفا

اقاعه که بره پامیشم یه چیزی میخورم. میرم دوش میگیرم میشینم لیست کارامو مینویسم باید پیانومو برای فردا تمرین کنم این هفته اصلا وقت نداشتم بخدا آخرشم میشینم سال‌های دور از خانه و زخم کاری میبینم

عه اقاعه داره وسایلشو جمع میکنه که بره. راستی امروز دو ساعت برق رفته بود. قبلنا یادمه لیست ساعتی میدادن که از این ساعت تا اون ساعت این نواحی برقشون قطع میشه خیلی بهتر بود. 

امروز که کلی خرج کردیم فهمیدم در طول دو هفته ۸۰۰ تومن فقط پول املت صبحونه، شیرکاکائو، هات چاکلت و این چیزای ریز ریز شده. من نمیدونم واقعا. حالا من معمولا دو سه تا کارت دارم ولی اولین بار بود گفت موجودی ندارم (در حد پنج هزار تومن کمتر از اون چیزی که باید می‌کشید توی کارتم بود ولی خب) احساس مزخرفی داشتممم احساس امنیت نداشتم اصن